- براق شدن ((بُ. شُ دَ))
- خشمگین شدن، با خشم به کسی نگاه کردن
معنی براق شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدل کسی برات شدن، بدل وی خطور کردن الهام شدن: بدلم برات شده بود که آن شب واقعه خطرناکی روی میدهد
تصمیم گرفتن
بیرون شدن
آشفته وپریشان شدن
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
آسیب دیدن، گزند دیدن
آرامیدن، آرام گرفتن فرو نشستن اضطراب فرو نشستن خشم، باز ایستادن باد و طوفان و انقلاب مقابل بشوریدن، باز ایستادن از گریه، ازبین رفتن درد عضوی مانند دندان ساکن شدن درد
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
متفق شدن متحد گشتن
شیانیدن تلافی شدن (خسارت و مانند آن)، جوش خوردن استخوان شکسته
تلف شدن، بی نتیجه از میان رفتن، نفله شدن
پاتیل شدن (پاتیل در پارسی برابر است با سیاه مست)، ویستن مست و لایعقل گشتن
آرام گرفتن، فرو نشستن خشم و اضطراب
آرمیدن
آرمیدن
کنایه از برهم رفتن، پریشان خاطر شدن، آشفته شدن
غرق شدن
گشاده شدن اتساع، آسان شدن کار
نزدیک شدن، بسته شدن، باز شدن گشوده گردیدن، بسته شدن، برخاستن، داخل شدن، جلو رفتن
سنگین شدن وزین گشتن، یا گران شدن رکاب. فشار آمدن بر رکاب تا مرکوب تند رود، بشتاب رفتن، یا گران شدن سر. سرگران شدن تکبر ورزیدن، یاگران شدن سر از خواب. بخواب رفتن: زضعف تن شده ام آن چنان که گر بمثل گران شود سرم از خواب بشکند کمرم. (جامی) یا گران شدن عنان. کشیده شدن عنان اسب برای متوقف ساختن آن، دارای بهای زیاد شدن مقابل ارزان شدن
پاک شدن پاک شدن از چفته (چفته اتهام) پولیدن
Glossiness
lucentezza
brillance
ความมันวาว